خاطره ای ازنمازشب دکترچمران
چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۱، ۰۹:۵۸ ب.ظ
توخاطرات همسرآقا مصطفی،خانم غاده می خوندم که وقتی مصطفی شب ها برای نماز شب بیدار می شد،آنقدر گریه می کرد و اشک می ریخت که من پنجره هارو می بستم مبادا سربازان اسرائیلی متوجه شوند.گریه مصطفی همچون طفل شیرخواره دربرابر مادر خود معصومانه و پاک بود.به او می کفتم تو که روزها اسرائیلی ها از اسمت وحشت دارند و فرار می کنند اگر بدانند شبها اینچنین معصومانه اشک می ریزی چه می گویند!؟
آری رسم بندگی این است.واین است رسم عاشقی
ماکه ادعای راه خداراداریم و همه جا فریاد می زنیم،چقدر رسم عشق بازی و بندگی را می دانیم و درزندگی براین روش حرکت می کنیم!
خدایا توفیق شناختی که دراعماق وجودمان عشق بی برگرد و سوختن عاشقانه درراه تورا نصیبمان کند به ما عنایت فرما
۹۱/۱۱/۰۴